جای خالی مهارت های رفتاری در سیستم آموزشی


نوبت به ضرورت‌های آموزشی که می‌رسد، همیشه همه نگاه‌ها به آموزش‌وپرورش به‌عنوان رسمی‌ترین و شناخته‌‌شده‌ترین نهاد تعلیم و تربیت کشور خیره می‌شود اما این نهاد، امروزه بیشتر از اینکه راهکارهایی برای آموزش علوم رفتاری را در دستور کار داشته باشد، کارکرد اصلی خود را روی خواندن و نوشتن متمرکز کرده است. این درحالی است که در بسیاری از کشورهای جهان، آموزش دروسی مانند ریاضی، فیزیک و شیمی فقط راهی برای رسیدن به اهداف تربیتی مورد نظر در جامعه بوده و هر آموزشی که در مدارس صورت می‌گیرد،

 

همزمان با یادگیری علم و دانش، رویکردی تربیتی هم در خود دارد. این روزها با حرکت از سنت به مدرنیته، نیاز به یادگیری فرهنگ استفاده از تازه‌ها بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود؛ مهارت‌هایی که سبب ایجاد روابط بین فردی مناسب و مؤثر در کنار پذیرش مسئولیت‌های اجتماعی می‌شود. با توجه به اینکه دانش‌آموزان چیزی نزدیک به یک‌چهارم از ساعات روزانه خود را در مدرسه می‌گذرانند، بدون شک، این زمان می‌تواند بهترین فرصت برای آموزش مهارت‌هایی باشد که فردا در جامعه به آنها نیاز دارند. حالا مسئولان آموزشی در برنامه‌های جدیدشان می‌خواهند مهارت‌های زندگی را هم میان کتاب‌های درسی بگنجانند و می‌گویند که هدفشان فقط اضافه‌کردن یک کتاب به دیگر کتاب‌های درسی نیست. آنها ادعا می‌کنند که اگر استادان و صاحب‌نظران با سیستم آموزش‌وپرورش کشور همکاری کنند، می‌توانند راهکارهای مؤثری برای آموزش علوم رفتاری پیش بگیرند اما چرا سیستم آموزشی کشور تا‌به‌حال با این مشکلات مواجه بوده و برای تغییر روند نظام آموزشی چه باید کرد؟ 
سیدیعقوب موسوی، جامعه‌شناس و عضو هیات‌علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه الزهرا دراین‌باره می‌گوید: 
آموزش و پرورش کشور به‌دلیل تراکم مسائل، موانع و محدودیت‌های مختلفی که به‌لحاظ نظام برنامه‌ریزی، اهداف راهبردی و همچنین میانه‌ای با آنها روبه‌رو بوده، در تحقق برخی قسمت‌ها مشکلاتی بسیار جدی دارد که از جمله و مهم‌ترین بخش هم ساماندهی نظام شخصیتی، رفتاری و انسانی به معنای واقعی عناصر و مجموعه‌های خودش است. در همه کشورها، نهاد اصلی، متولی و بنیادی برای تعلیم و تربیت جامعه در دوران مدرن و حتی قبل از مدرن، نهاد آموزشی و تربیتی بوده است؛ همان چیزی که امروزه به آن آموزش‌وپرورش می‌گویند. آموزش‌وپرورش کشور ما در این بخش به دلایل مشکلاتی مانند نیروی انسانی، روش برنامه‌های آموزشی، تربیتی، فرهنگی و حتی مواد و موضوعات تربیتی یعنی فقدان یک چشم‌انداز روشن از الگوی عناصر انسانی و اینکه در نهایت بنا دارد چه کسانی را به جامعه تحویل دهد، نقص‌های زیادی در عملکردش داشته است. 
به‌صورت بسیار کلی، اهدافی که در برنامه مربوط به تحول بنیادی آموزش‌وپرورش تا‌به‌حال آمده، بسیار خوب بوده اما این کلیات حالا بعد از گذشت سال‌ها، هنوز جنبه عملی پیدا نکرده است. به‌دلیل وجود آن کلیات، امکان، مجال و ظرفیت برنامه‌ریزی در دل آموزش‌وپرورش وجود ندارد زیرا میان آن کلیات مطرح‌شده و این دستگاه آموزش‌وپرورش، فاصله بسیار زیادی وجود دارد و برای اینکه این فاصله کم شود، نیاز به نیروهای ماهری است؛ برای مثال، خود آموزش‌وپرورش باید از کسانی استفاده کند که توانایی کافی علمی، فکری، خلاقیت هنری، ذوق و مسئولیت را داشته باشند. ما در جامعه ایران هستیم و با توجه به باورهای اعتقادی و مسئولیت‌های ارزشی، افراد باید آن مهارت‌ها را موازی با این باورها داشته باشند. افرادی که در این حوزه می‌توانند کارهایی از پیش ببرند، شامل مربیان، معلم‌ها، مدیران و برنامه‌ریزهای بخش‌های میانی و در مجموع حتی شامل اولیا هم می‌شوند؛ یعنی در تحقق چیزی به نام مهارت‌های زندگی به معنای تربیتی، اخلاقی و فرهنگی، این مسئولیت بین سازمان آموزش‌وپرورش و نظام اولیا و مربیان مشترک است؛ این به آن معناست که مشتریان آموزش‌وپرورش لزوما دانش‌آموزان، اطفال و کودکان نیستند و در نهایت، تعامل بین دو بخش اولیا و مربیان هم تاثیر بسیار زیادی دارد. 
متاسفانه به این دلیل که خط و مشی‌ها صراحت ندارند، روشن و شفاف نیست و نظام پیگیری در آن بسیار ضعیف است و تغییر روند سیستم آموزش‌وپرورش سخت‌تر می‌شود. باید اعتماد بسیار قوی بین کلیت سیستم اجتماعی و سازمان آموزش‌وپرورش وجود داشته باشد؛ یعنی آحاد مردم برای این دستگاه، حرمت قائل شوند که این حرمت صرفا جنبه اعتقادی ندارد بلکه باید جنبه عملی هم داشته باشد؛ یعنی مردم در تجربه زندگی روزمره، این نهاد را اگر نگوییم مقدس بلکه مهم بدانند. اینها همه موجب شده با وجود اینکه بعد از انقلاب، چیزی به‌عنوان نهاد تربیتی و فرهنگی پیش‌بینی شده است اما گزارش‌های غیررسمی نشان می‌دهد که آموزش‌وپرورش در رسیدن به اهداف و آرمان‌های تحول نظام آموزشی مشکلات زیادی دارد. اینکه آموزش‌وپرورش بتواند در نسل دانش‌آموزان امیدواری، اعتماد، باورمندی، مهارت‌یابی، انگیزه و اشتیاقی ایجاد کند تا نیاز به تشویق‌های کاذب نباشد و عشق به یادگیری در وجود خود دانش‌آموز بجوشد، کار آسانی نیست اما وظیفه مهمی است. متاسفانه ما الان در وضعیتی هستیم که به کالبدشکافی و آسیب‌شناسی در سطوح مختلف نیاز داریم. لازم است تغییرات حمایتی در بعد حقوقی، مالی، اجتماعی و سطوح اختیارات دستگاه آموزش‌وپرورش صورت بگیرد که برای مثال، معلم‌ها احساس قدرت فکری کنند و بدانند اگر قدمی در راستای آموزش‌های فرهنگی برمی‌دارند، مورد حمایت و همکاری دیگران قرار می‌گیرند. ما امروز در بحث‌های جامعه‌شناسی اصلا نمی‌توانیم به برخی عناصر بسیار بها بدهیم و آن‌طرف، عناصر دیگری را نادیده بگیریم. تعامل بین نظام‌واره‌های مختلفی که هسته مرکزی آنها تعلیم و تربیت و توسعه مهارت‌های زیست، فرهنگ و فکر است می‌تواند در نهایت، ما را به نتیجه مطلوب برساند.