اکنون جهان در آستانه یک تحول اجتماعی نوین، به نام انقلاب اطلاعاتی قرار دارد که همانند انقلاب صنعتی دارای اهمیت بوده و جهان را دگرگون کرده است. انقلاب اطلاعاتی تمامی جنبههای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است و بیش از همه بر نظام آموزشی به علت ماهیت آن تاثیر گذاشته است. در فرآیند انقلاب اطلاعات، شبکهها و سیستم اطلاعاتی، مهمترین پایگاه و کانالهای انتقال و مبادله اطلاعات محسوب میشوند و رایانهها نیز به عنوان ابزار و مصالح این گونه سیستمها نقش بسزایی در انتقال دارند.
با تحول سریع علوم و فنون، جوامع معاصر به طور فزایندهای در حال تنوع، پیچیده شدن و تحولند. همگام با چنین تحولی فرآیند آمادهسازی نسل جوان برای زندگی، به عنوان متفکران مستقل، شهروندان مفید و معلمان آینده باید متحول شود. اما تحول در فرآیند فعالیتهای تربیتی نیازمند تحول در نگرش و بینش طراحان و مجریان برنامههای درسی بازنگری و بازآزمایی سازههای برنامههای آموزشی است.
اگر پذیرفته باشیم که مدرسه باید کانون تحولات تربیتی باشد، این کانون بدون بهرهمند شدن از پژوهش و فنآوری در خود مدرسه و کلاسهای درس آن، نمیتواند مبنای تحول قرار گیرد. توفیق برنامههای صادرشده از مرکز مستلزم سازگارشدن آن با وضع خاص محیطهای آموزشی در سراسر کشور است. باتوجه به این که این محیطهای آموزشی ماهیت و وضع یکسانی ندارند، در نتیجه نیاز به تعدیل و تفسیر و همسازکردن در محیطهای آموزشی همیشه وجود خواهد داشت. برای تغییر و تفسیر نیز گریزی از پژوهش نیست.
پژوهشهای دانشگاهی نیز از نظر کثرت و گستردگی و جامعیت به آن حد نیستند که بتوانند به نیازهای تمامی مدارس و کلاسهای درس پاسخ سنجیده و اندیشیده بدهند لذا پژوهندگی توسط معلمان ضرورتی اجتنابناپذیر خواهد بود. پژوهندگی، معلمان را به آزادگی و استقلال رای رهنمون میکند. وقتی معلم دست به پژوهش زد، خود را از قیودات القاشده توسط دیگران رها میکند.
با پژوهشگرشدن معلمان فاصله نظر و عمل که همواره موردانتقاد بیشتر صاحبنظران و دستاندرکاران است از میان میرود، میان نظرات علمی و دانشگاهی و کلاس درس پیوند حاصل میشود، خود معلمان بالنده شده و رشد مییابند، خودباوری در آنان تقویت میشود. به موضوعها و مسائل محلی و منطقهای توجه کافی میشود.
حس تعلق و مشارکتجویی در آنان تقویت میشود، اعتبار کارشان بیشتر میشود و خلاقیتهایشان گسترش مییابد.
«لارنس استن هاوس» نقش معلم آرمانی و پژوهشگر را اینگونه توصیف میکند: معلمان خوب ضرورتا در داوری حرفهایشان مستقل هستند. لازم نیست مدام به آنان گفته شود که چگونه عمل کنند.
معلمان از نظر حرفهای نباید وابسته پژوهشگران یا مدیران، نوآوران یا راهنمایان تعلیماتی باشند. بلکه منظور این است که معلمان پژوهشگر میدانند که اندیشهها و توصیههای دیگران زمانی مفید خواهد بود که با داوریهای حرفهای و تجربههای اندیشیده و سنجیده معلمان همسو باشند. معلم پژوهشگر چون براساس یافتههای پژوهشی خود و همکارانش در مدرسه به تدریس و آموزش میپردازد، داوریهایش دارای ارزش است.
میتوان از این داوریها به عنوان اصول آموزش و پرورش بهره جست. یعنی آموزش را مبتنی بر آن گفتهها استوار کرد.
پژوهندهشدن معلمان سبب رشد پرسشگری در محیط مدرسه و کلاس میشود. اگر آموزش مبتنی بر پژوهش باشد، به ناچار بافت مدرسه سراسر بر مبنای پرسشها و پاسخها شکل خواهد گرفت. در نتیجه ضمن بالندهشدن خود معلمان، دانشآموزان نیز روحیه پژوهشگری و پرسشگری پیدا خواهند کرد.
محک تمامی ارزشها و دیدگاهها و عملها پژوهش خواهد شد. در چنین فرایندی در کلاس و مدرسه، قطعیت و مطلق جای خود را به نسبیت و خردورزی خواهد داد. هیچ چیز از پیش برای معلم و شاگرد ـ البته در عرصه علوم و فنون و نحوه اندیشیدن و جز اینها ـ قطعی و یقینی نخواهد شد و تفکر و عمل، نقش محوری خواهد داشت که در هر محل و منطقه به صورتهای گوناگون مطرح میشود.
پژوهندهشدن معلمان سبب توسعه اجتماعی آنان میشود، به این معنا که معلمان با پژوهش و کسب آگاهی و ارزش علمی و داوری بر مبنای آنها، پایگاه اجتماعی خود را بالا میبرند. مردم به معلم به چشم افراد آگاه و صاحب اندیشه نگاه میکنند، در نتیجه نگرشها نسبت به موقعیت اجتماعی معلمان تغییر میکند، معلمان از حاشیهنشینی جامعه علمی به مرکز و بافت اصلی آن وارد میشوند و شان ویژه پیدا میکنند. وقتی معلم توانست به مدد آگاهیهای پژوهشی، برنامههای درسی را نقد کند و به داوری حرفهای دست بزند، در رده اندیشهگران جامعه درمیآید و پایگاه اجتماعیاش ارتقا مییابد. بالارفتن پایگاه اجتماعی معلمان و تقویت عزتنفس در آنان در نتیجه مطرحشدن در جوامع علمی، از امنیت شغلی بیشتری برخوردار میشوند. وقتی معلمان از طریق بالابردن معلومات و آگاهیهای خود شایستگی و شان خود را ارتقا دادند، افراد ضعیف موجود در بدنه آموزش و پرورش در انزوا قرار میگیرند و به طور طبیعی یا خود را اصلاح میکنند، یا از گردونه علمی و پژوهشی حاکم بر آموزش و پرورش خارج میشوند و افراد توانمند و آگاه جذب این سازمان میشوند.
روند گسترش فناوری و تاثیرگذاری آن در تمامی شئونات زندگی به ویژه آموزش، ضرورت استفاده از فناوریهای اطلاعات و مدیریت صحیح در به کارگیری آن در فرآیند یاددهی ـ یادگیری را امری مسلم میسازد.
تحقیقات علمی انجام شده، بر افزایش سطح بهرهوری آموزشی از طریق غنیسازی محیطهای آموزشی با استفاده از فناوریهای جدید تاکید دارند، علاوه بر آن متخصصان فناوری آموزشی استفاده از رسانههای نوین آموزشی را در فرآیند سیستماتیک یاددهی ـ یادگیری موردتاکید قرار میدهند.
همانطور که میدانیم، امروزه اطلاعات نقش کلیدی در توسعه و پیشرفت جوامع ایفا میکند و در شرایط کنونی دستیابی به دانشنوین و مدیریت آن امکان توسعه و پیشرفت را برای بیشتر جوامع فراهم کرده است، بنابراین زندگی در دنیای کنونی نیازمند آموزش و پرورش مبتنی بر دانایی، تحقیق و نوآوری است و استفاده از فناوریهای جدید ارتباطی، ما را در این امر یاری میکند و سبب ارتقای کیفیت فرآیند یاددهی ـ یادگیری، ایجاد فرصتهای یادگیری برابر، توجه به تفاوتهای فردی و کمالبخشیدن به خود و محیط پیرامون میشود.
تلفیق دانش مبتنی بر تحقیق و پژوهش، تجربه و شایستگی برای ایجاد خلاقیت و بروز ایدههای نوجهت افزایش توان کنترل به منظور نیل به اهداف تعیینشده زمانی ممکن شد که فناوری اطلاعات پدیدار آمد.
فنآوری اطلاعات به عنوان بستر و ابزار قدرتمند، معیارهایی جدید برای ارزیابی، تصمیمگیری، نظارت و برنامهریزی تعریف میکند، بررسیهای اخیر فناوری اطلاعات را یکی از عوامل تولید دانسته به منزله دارایی محسوب میکند، به طوری که هزینههای مترتب بر آن نوعی سرمایهگذاری محسوب میشود و حتی برخی آن را جزء اصلی عوامل تولید میدانند. به عبارت دیگر، فناوری اطلاعات را منبعی برای افزایش توان و بهینهسازی عواملی چون نیروی انسانی، ابزار و سرمایه تلقی نموده و نتیجهگیری میکنند که بدون این منبع ارزشمند عوامل مذکور به صورت استاتیک عمل خواهند کرد و حرکت پویایی نخواهند داشت. به عبارت دیگر فنآوری اطلاعات را میتوان در خدمت نیل به جامعه اطلاعاتی تعریف کرد. در این صورت باید گفت که تمدن حاصل فعالیتهای آموزشی و پرورشی است و در جنبه مثبت آن بیش از آن که به سرمایه متکی باشد، متکی بر نیروی خلاقیت بشری است.
اینترنت بزرگترین و عمومیترین شبکهای است که از ارتباط و اتصال هزاران شبکه و رایانه به وجود آمده است، قابلیتهای چند رسانهای اینترنت، یعنی امکان دریافت فایلهای صوتی، تصویری، همراه با گرافیک غنی و سرعت بالای دریافت اطلاعات باعث شده است که اینترنت با زندگی انسان امروز گره بخورد.
در کنار قابلیتهای مختلف اینترنت، قابلیت آموزشی آن، چه در قالب آموزشهای رسمی و چه به عنوان ابزار کمک آموزشی، گستردگی بسیاری یافته است. به طوری که امروزه در قرن بیست و یکم استفاده از اطلاعات در اینترنت یکی از معیارهای باسوادی به شمار میآید. قابلیت اینترنت به عنوان یک ابزار آموزشی هر روز بیشتر تثبیت میشود. بسیاری از کشورهای پیشرفته از امکانات اینترنت بهرهمند هستند و در تمامی موارد آموزشی استفاده میکنند و یک مهارت اصلی برای دانشآموزان به حساب میآید.
چالشهای علمی، پیچیدگی مشاغل و سیستمهای ارتباطی آنچنان در حال تحول هستند که دیگر نمیتوان با طرز تلقی گذشته و رویکردهای سنتی به فرآیند تربیت نسل جوان اندیشید. «تافلر» در کتاب «موج سوم»، ضمن تحلیل مراحل تحول در تاریخ تمدن بشر به تحلیل آخرین مرحله از تحول یعنی پیدایش عصر فراصنعتی میپردازد، عصری که از اواسط قرن حاضر، شروع شده و با خود، عصر اطلاعات را به ارمغان آورده است. براساس تحلیل او، به رغم ظهور اطلاعات، بسیاری از نظامهای آموزشی دنیا هنوز پافراتر از عصر صنعتی نگذاشتهاند، بلکه در فرآیند گذر دچار نوعی آشفتگی شدهاند.
مجموعه شواهد و نتایج آموزشی مؤید آن است که در آستانه قرن بیست و یکم امکان ندارد مفروضات گذشته و مفاهیم سنتی برای فعالیتهای آموزشی چندان مفید باشند. بیشتر متخصصان تربیتی بر این عقیدهاند که تعلیم و تربیت و عصر صنعتی دیگر امکان حل مسائل عصر اطلاعات را ندارد و نمیتواند نسل جوان امروز را برای جهان پیچیدهای که در انتظار آنهاست، آماده کند. در عصر اطلاعات و فراصنعتی انتقال اطلاعات، بازسازی و بازآفرینی دانش به دلیل رخدادهایی مانند انفجار دانش، سرعت تغییر و تحول نظریههای علمی، حضور ماشینهای هوشمند در عرصه تعلیم و تربیت از همه مهمتر پذیرش عدم قطعیت معرفت علمی نه امکانپذیر است و نه چنین ضرورتی احساس میشود.
دانشآموزان باید بیاموزند که به جای انباشت حقایق علمی در ذهن، چگونه بیندیشند، تصمیم بگیرند، درباره امور و دروس به درستی قضاوت کنند، خود، تحقیق و پژوهش کنند و به حقایق برسند و معلمان نیز به این باور برسند که موقعیت پژوهشی را برای دانشآموزان فراهم کنند. معلمان باید بدانند که موقعیت پژوهش و تفکر و خلاقیت را نمیتوان با دستوردادن، موعظهکردن، القا و ترغیب به تقلید و اطاعت از دیگران به وجود آورد. زیرا محدودکردن فرآیند آموزش به انتقال و حفظ حقایق علمی، سنتی عمل کردن در امر آموزش و کلاسهای درس رشد طبیعی اندیشه و خلاقیت دانشآموزان را محدود خواهد کرد.
متخصصان تعلیم و تربیت افرادی چون «انیس»، «لیپمن» و «پاول» باتوجه به تحولات چالشها، و رویکردهای جدید علمی بر این باورند که تربیت انسان متفکر، کاوشگر، خلاق و نقاد باید نخستین هدف تعلیم و تربیت باشد.
اهداف آموزشی و برنامههای درسی باید به گونهای انتخاب و سازماندهی شوند که دانشآموزان بتوانند در فرآیند آموزش، بدون جهت دادن و به طور آزاد و متفکرانه به کاوش بپردازند. آموختههای خود را تلفیق کنند، دانشآموزان باید بتوانند:
۱) در مقولههای مربوط به درس، پژوهش و کاوشگری کنند.
۲) در پژوهش و تحقیقهای خود فراتر از موضوع درسی کتاب مطلب بیاموزند.
۳) آموختهها را با هم تلفیق کنند و به سوی هدف عالی گام بردارند.
۴) برای بهترشدن وضعیت آموزشی خود تلاش کنند.
تجزیه و تحلیل ساختار دانشآموزی و فرآیند فعالیتهای آموزشی مؤید این واقعیت است که نگاه سنتی به تعلیم و تربیت دیگر نمیتواند پاسخگوی نیازهای نسل جوان در عصر اطلاعات باشد. این ناتوانی، تحول در برنامههای آموزشی را امری ضروری و اجتنابناپذیر کرده است. خواسته یا ناخواسته گرایشی که به سوی یک فرهنگ تازه تربیتی در حال حرکت است، دیر یا زود بر ساختار و فضای نظامهای آموزشی حاکم خواهد شد.
اما طراحان و مجریان برنامههای درسی باید توجه کنند که تحول صرفا به معنای اصلاح شیوههای جاری تدریس نیست. بلکه کل عناصر دخیل در فرآیند یاددهی ـ یادگیری باید متحول شود. آنها باید ساختار دانشآموزی، آموزشی، تجربهها و سبکهای یادگیری الگوهای تدریس و شیوههای ارزشیابی نتایج را باتوجه به رویکردها و چالشهای جدید تربیتی بازنگری و نوسازی کنند.
پژوهش، کاوشگری، مشارکت و همنوایی باید به عنوان یک هدف اصلی و کارکرد تربیتی در بالاترین حد خود قرار گیرد. فعالیتهای آموزشی باید بهگونهای باشد که دانشآموزان هم در فرآیند یاددهی ـ یادگیری آن سهیم بوده و مشارکت یکپارچه داشته باشند.
هماندیشی، همکاری متقابل، احترام به اندیشههای یکدیگر، اندیشیدن به اهداف و منافع مشترک، درگیری فعال با مسائل و تحلیل و ترکیب یافتهها باید به عنوان محصول رخدادهای آموزشی در تمامی فعالیتها پررنگ شوند.