نقش و جایگاه مربیان پرورشی


یکی از نوآوری های انقلاب شکوهمند اسلامی و تلاش های پیگیر یاران برجسته امام راحل(ره) همچون شهیدان رجایی و باهنر؛ تشکیل و گسترش نهاد مقدس امور تربیتی درسطح مدارس کل کشور بود.

این نهاد تاثیرگذار همواره در جهت تقویت روحیه دینی و پرورش دانش آموزان بر محوری تربیت و اخلاق اسلامی به ایفا نقش پرداخته و منشا برکات فراوانی بوده است.

اکنون با نزدیک شدن به روز(امور تربیتی و تربیت اسلامی) که مصادف با هشتم اسفند است مقوله تربیت و امور پرورشی درمدارس و چگونگی اسلامی شدن دانشگاهها و مدرسه ها براساس اسلامی شدن علوم گوناگون از دیدگاه حکیم فرزانه آیت ا... جوادی آملی مورد بررسی و کنکاش قرار می گیرد که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

 

 شاخه های سه گانه «تبلیغ»، «تعلیم» و «تحقیق» برای احیای اندیشه انسانی

مستحضرید پرورش غیراز تعلیم است، چه اینکه غیر از تبلیغ است؛ صبغه پژوهش و تحقیق دارد و ثمره تبلیغ و تعلیم.

توضیح مطلب این است که یک وقت کسی مبلغ است، منافع چیزی را ذکر می کند. مضار چیز دیگری را بازگو می کند؛ این در حد «تبلیغ» است که برای توده مردم، تبلیغ اثرگذارتر از تعلیم است. در مراکز علمی تبلیغ کارایی ندارد. آنجا جای «تعلیم» است و حوزه علم. در حوزه تعلیم که بالاتر از تبلیغ است؛ ادله و براهین شیء و ریشه های معرفتی شیء تثبیت می شود؛ مطلبی را به متعلم (یاد) می دهند، نه فقط تبلیغ کنند. فکر او را در بخش اندیشه رشد می دهند، این می شود تعلیم.

بالاتر از تعلیم، «تحقیق» و «پژوهش» است که یک محقق در کنار کتابخانه اش تنها می نشیند، با کتابهای عمیق علمی مانوس است، با علماء و اندیشوران گذشته و حال مانوس است. از باب تضارب آراء، آراء آنها را ارزیابی می کند، دست به قلم می برد و یک کتاب تحقیقی می نویسد که آن کتاب تحقیقی برای متعلمان نافع نیست، برای دانش آموزان سودمند نیست، ولی برای اساتیدشان مفید است. پس تبلیغ داریم و تعلیم و بالاتر از هردو، تحقیق. اینها کارهای علمی است.

 

 پرورش، عامل احیای انگیزه در انسان

اما «پرورش» مستقیما کاری با انگیزه دارد، نه اندیشه. یعنی آنچه که دربخش اندیشه بازگو شده است، آن اندیشه را به انگیزه تبدیل می کند تا به عمل برسد و این نوجوان یا جوان رشد کند و بالا بیاید، او را بپروراند. (تربیت) کاری است که انسان با نوآموزان و دانش آموزان و مانند آن دارد تا اینها با انگیزه رشد پیدا کنند. بخش اندیشه، آن هنر را ندارد که انسان را بپروراند. انسان را آگاه می کند، ولی ممکن است عالم بی عمل درآید. عالم بی عمل چه در جامه روحانیت، چه درکسوت دیگران بیش از اثر علمی بهره ای نخواهد داشت. در حالی که جامعه نیازمند علم صائب و عمل صالح است. اگر کسی عملی داشت، ولی فاقد عمل صالح بود؛ چنین کسی نه به حال خود سودمند است، نه به حال جامعه.

 

 سیطره فعالیت اندیشه و انگیزه در فرد و جامعه

وقتی جامعه رشد می کند و به ثمر می رسد که انگیزه قوی داشته باشد. رهبر کارها انگیزه است و نه اندیشه. اندیشه آن مواد خام را به انگیزه می رساند، آن محور تصمیم گیری اگر بالغ و عاقل بود؛ مصمم می شود و کاری را انجام می دهد. اندیشه به بخش جزم بر می گردد، انگیزه به بخش عزم. آنجا که سخن از اراده و محبت و نیت و خلوص و مانند آن است، آن را عقل عملی به عهده می گیرد. عهده دارش انگیزه است؛ آنجا که سخن از حس و تجربه و خیال و وهم و استدلال است، آن را اندیشه. جامعه به همان اندازه که به اندیشه و علم محتاج است، به انگیزه و تصمیم و اراده و عمل نیازمند است، بلکه بیشتر.

فرزندان کنونی که آینده سازان مملکت اند، اینها بیش از آن مقدار که به اندیشه محتاج اند، به انگیزه نیازمندند و مسئولان بزرگوار امور پرورشی عهده دار پرورش این انگیزه اند. یعنی عزم و اراده و نیت ومحبت اینها را سامان می دهند که اینها در چه مداری رشد بکنند، نسبت به چه امر مرید باشند، نسبت به چه امر مخلص باشند، نسبت به چه امر ناوی باشند و نسبت به چه امر عاصم و مصمم.

 

نقش پر اهمیت «تصمیم» در فرد و جامعه

اگر کسی اراده اش سست و توخالی باشد، قوی نباشد؛ چنین کسی اهل تصمیم نیست. چون «صمیم» یعنی چیز درون پر. آن سنگ درون پر را می گویند: صخره صما. آن دوستی که در دوستی اش خللی نیست، می گویند: دوست صمیمی که محبت درون او را پر کرده است. چه اینکه گوش ناشنوا که پر است، به صاحب چنین گوشی می گویند: اصم و چنین سامعه ای را می گویند: مبتلا به صمم شده است. صمیمی، تصمیم، اصم، مصمم بودن و مانند آن از درون پرحکایت می کند. اگر کسی درونش پر بود، اهل تصمیم است. تصمیم در جامعه حرف اول را می زند؛ جامعه هم به وسیله جوانهائی که قبلا دوران پرورشی را گذراندند و هم اکنون مسئول یک اموری هستند، اداره می شود.

کسانی که فعلا مصدر کارند، یک روزی دانش آموزان مدارسی بودند که زیرنظر مسئولان محترم پرورشی کوشش می کردند. اگر آنها خوب ساخته می شدند، ما دیگر کسی نداشتیم که گرفتار مفاسد اقتصادی بشود، یا مشکلات زیر میزی و رومیزی و رشوه و عشوه و اینگونه از آسیب ها و آفت ها را دریابد. تبلیغ یک بخش کوچکی از تاثیر را به همراه دارد، تعلیم یک بخش ضعیفی را به همراه دارد؛ اساس کار روی پرورش است و تربیت.

 

تاثیر بیشتر دیدار مربی تربیتی با دانش آموز

مطلب دیگر آن است که چیزی که انگیزه را زیاد می کند، دیدار آن نوآموز و دانش آموز است. سخن نغز و دلپذیری جناب سهروردی، صاحب عوارف المعارف دارد. می گوید: اگر کسی مسئول تربیت شد، وقتی در تربیت موفق است که کارش را با عمل شروع بکند. یعنی رفتار او، گفتار او، نوشتار او، قیام و قعود او، طرز امتحان کردن او، طرز ورودش در کلاس، خروجش از کلاس، نمره دادن او، سؤال کردن او، آزمون او، برخورد با طبقات گوناگون از نوآموزان (مربیانه) باشد، نه (معلمانه)! معلم در امور تربیتی موفق نیست؛ این ممکن است مسائلی را به شاگرد یاد بدهد، اما توان آن را ندارد که شاگرد را بپروراند.

سخن نغز و دلپذیر صاحب عوارف المعارف این است: من لاینفعک لحظه، لاینفعک لفظه. آن عالم، آن استادی که دیدن او آدم را عوض نکند، سخن او هم قدرت تغییر ندارد. ما برخورد می کنیم، می بینیم؛ کسی طرز نشستنش، رفتنش، آمدنش، نگاهش، برخوردش، این نمی تواند دلپذیر باشد؛ این می تواند معلم خوب باشد، ولی مربی خوب نیست! فرمود: من لاینفعک لحظه، لاینفعک لفظه. کسی که نگاهش در آدم اثر نگذارد، لحاظش جاذبه نداشته باشد؛ لفظش هم اثر ندارد!

 

 رشد دانش آموزان در سایه تغذیه مربیان پرورشی

مسئولان، برادران و خواهران محترم که بهترین سمت در اختیار شماست به عنوان امور پرورشی؛ شما باید اینها را تغذیه کنید. تغذیه روح، اذکار روحانی است. هرگز روح بدون غذا نخواهد بود، و هرگز روح را نمی شود فریب داد! این روح فریب خور نیست. گفتند: شما طوری باشید که در جمیع شئون زندگی شما آثار پرورش باشد، یک معلم کلاس که دارد تدریس می کند؛ او اگر سخنش عالمانه بود، به وظیفه اش عمل کرده است. ولی مسئولان امور پرورشی اینچنین نیست! اینها نمی خواهند یاد بدهند؛ می خواهند این مطالب را به جان تحویل بدهند، بعد بازتاب این را در جان ببینند، شکوفائی جان را روزانه ارزیابی بکنند، رشد او را ببینند، و برابر رشد او به او غذای جدید عطا کنند.

مادر، پرورنده کودک است؛ خدای سبحان، پرورش کودک را روزانه شروع می کند. حالا ما در روزانه و هفته و ماه سخن نگوئیم؛ مثلا کودکی که امسال به دنیا آمده، با کودکی که پارسال به دنیا آمده، شیرهای مادرهایشان گفتند کاملا فرق می کند. آن شیر، شیر کودک ۲ ساله است؛ سنگین تر شده، مواد غذائی بیشتری دارد، برای دستگاه گوارش کودک ۲ ساله سازگار است؛ و این کودک نوزاد، شیرش رقیق تر است. در سابق هم از نظر دستورات فقهی می گفتند: وقتی می خواهید دایه بگیرید، کودک نوزادتان را به دایه ای بدهید که او هم دارای نوزاد امسال است. کسی که نوزادش مال پارسال است و او مادر فرزند سال قبل است، شیر پستان او برای فرزندان شما مناسب نیست. این فرزندی که تازه خدا به شما داد، این دستگاه گوارشش رقیق است؛ این باید شیر رقیق بنوشد. مادر پرورنده است، شیر می دهد و کودک رشد می کند.

مسئولان محترم پرورشی «تغذیه» می کنند، نه تعلیم! و مستحضرید اگر خدای ناکرده رفتار، گفتار، نوشتار، کیفیت برخورد مسئولان محترم، عالمانه و عاقلانه نباشد، طوری با شاگرد برخورد می شود و مطالبی به شاگرد القاء می شود که شاگرد آن را نمی پذیرد و اگر غذائی مسموم باشد، همانطوری که دستگاه گوارش طبیعی این غذا را بالا می آورد؛ اگر فکری کج راهه بود، منحرف بود، بیراهه بود؛ آن دستگاه فطرت و نه طبیعت، آن را بالا می آورد، این را جذب نمی کند تا بپروراند. اینکه بزرگواری مثل سهروردی فرمود: من لا ینفعک لحظه، لاینفعک لفظه؛ برای آن است که آن با نگاه در درون بیننده اثر می گذارد، آن را می پروراند. مطابق با دستگاه فطری اوست و دلپذیر است. چون می پذیرد، جذب می کند، هضم می کند و رشد می کند. شما شاگردان تان را بیازمائید، نه آن امتحانی که در پایان کار می گیرند! شما تربیتی هستید، نه تعلیمی. اگر چیزهایی را گفتید و آنها در روی کاغذ جواب مثبت دادند، این خلط تربیت با تعلیم است. شما تربیتی حرف می زنید، ولی تعلیمی فکر می کنید، یا تبلیغی فکر می کنید. آن کسی که تربیتی حرف می زند؛ ولی تعلیمی فکر می کند، یا تبلیغی می اندیشد موفق نیست! آنکه تربیتی حرف می زند، تربیتی فکر می کند، او موفق است.

شما امتحان تان باید عملی باشد؛ آن امتحانات علمی که سر جایش محفوظ است، ورقه هایی در اختیارشان هست، مطالبی را بازگو می کنید، آنها هم می نویسند. اما شما در این کلاس باید اینها را بیازمائید که اینها چند درجه بالا آمده اند. از نظر امانت آیا امین اند یا نه، حافظ اسرار هستند یا نه، حافظ نگاه خودشان هستند یا نه، برخوردشان با پدر و مادر چیست.

 

 ضرورت تعامل دو نهاد خانه و مدرسه

این که گفتند: انجمن اولیای منزل و مدرسه، برای همین جهت است که تعامل باشد. گزارش صحیح از مدرسه به منزل برسد، گزارش جامع از منزل به مدرسه برسد. گاهی ممکن است کودکی در منزل پرورش صحیح داشته باشد، ولی در فضای مدرسه این چنین نباشد؛ دو شخصیتی باشد. یا کودکی در مدرسه منظم باشد، در منزل آشوبگر باشد، دو شخصیتی باشد. تشکیل انجمن اولیا و مربیان برای همین جهت است. شما باید از نزدیک ارزیابی کنید؛ اگر بخواهید این جامعه به سمت سلامت حرکت کند، ما دیگر مشکلی نداشته باشیم، برای اینکه کسی گرفتار مفاسد اقتصادی و زیرمیزی و رشوه نشود؛ باید الآن این را ساخت. در دوران جوانی در دانشگاه ها به زحمت ساخته می شوند. مهم ترین راه برای ساختن، همان دوران راهنمایی و دوران دبیرستان است که این می خواهد شکل بگیرد.

این دستگاه را شما سالم نگه بدارید؛ وقتی سالم نگه داشتید، هر پیشنهاد باطلی در دوران اشتغال به چنین جوانی ارائه کنند، می بینید آن را نمی پذیرد؛ اصلا از گناه منزجر است. چه طور یک انسان سالم، دستگاه گوارشش غذای سمی را بالا می آورد و قبول نمی کند، یک کسی که خوب پرورش شده است، دستگاه فطرت او هم این است.

 

 ارائه متون درسی اسلامی، نتیجه پرورش دینی

مطلب دیگر آنکه برای اینکه در فضای آموزش و پرورش، تربیت کامیاب تر و موثرتر باشد، بررسی متون درسی است. معنای پرورش دینی این نیست که ما در کنار درس های فیزیک، شیمی، ریاضی؛ یک امور تربیتی داشته باشیم در کلاس یا در یک کتاب جداگانه؛ یا در همان کتاب چند صفحه مسائل تربیتی داشته باشیم! این تقریبا سکولار فکر کردن است؛ یعنی تعلیم را از تربیت جدا کردن است. وقتی تعلیم موثر است و تربیت سودمند است که این تعلیم صبغه تربیتی داشته باشد. یعنی فیزیک ما بشود فیزیک اسلامی، شیمی ما بشود شیمی اسلامی، ریاضی ما بشود ریاضی اسلامی.

این را خوب عنایت کنید؛ الآن تقریبا نزدیک دو دهه است که سخن از اسلامی شدن دانشگاه هاست. برخی ها فکر کردند دانشگاه وقتی اسلامی می شود که نمازخانه داشته باشد، مسئول اقامه نماز داشته باشد، کلاس دخترها و پسرها از هم جدا باشد، نماز جمعه شرکت بکنند، شب های چهارشنبه دعای توسل داشته باشند، شب های جمعه دعای کمیل داشته باشند، مصلی و نمازخانه داشته باشند، این معنای اسلامی شدن دانشگاه نیست. این مسلمان تربیت کردن است، نه اسلامی بودن دانشگاه!

دانشگاه را علوم و متون درسی تشکیل می دهد. عنصر محوری دانشگاه، متون درسی است. وقتی متون درسی اسلامی نبود، کاری به خدا و قیامت نداشت؛ این دانشجو گرچه ممکن است مسلمان بار بیاید، ولی این فضای دانشگاه فضای اسلامی نیست.

 

 چگونگی اسلامی شدن علوم در مدارس و دانشگاه ها

برای اینکه متون درسی، اسلامی بشود راهش این است که این مطالبی که گفته می شود، بحث طبیعت نباشد؛ بحث خلقت باشد. ما واقعا در زمین شناسی، آسمان شناسی، دریاشناسی، جانورشناسی، گیاه شناسی، معدن شناسی با طبیعت سر و کار داریم یا با خلفت؟ زمین امر طبیعی است، دریا امر طبیعی است، گیاه امر طبیعی است و خودروست؛ یا مخلوق است؟!

ما به جای اینکه بگوئیم: در طبیعت چنین است، باید کتاب درسی ما این باشد: در خلقت چنین است. وقتی از طبیعت به خلقت منتقل شدیم، قهرا خالقی هم هست. وقتی خالق بود، همان طوری که همین مطالب را قرآن کریم تبیین می کند، با هوالاول والآخر(۱) یاد می کند؛ متون درسی دبیرستان های ما این چنین می شود، قهرا دانشگاه هم آن چنان خواهد شد. می گوئیم: خدا چنین کرد برای فلان منظور.

الآن جریان تولد ستاره ها مطرح است؛ می گوئیم: خدای سبحان چنین فرمود؛ اولم یروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما.(۲) خدا چنین کرد، برای فلان منظور. این هو الاول را در آغاز هر مطلبی می نویسیم، این هوالاخر را در پایان هر مطلب می نویسیم؛ در وسط آن آغاز و انجام طبیعت را برمی داریم، خلقت را جایگزین می کنیم. خدا در نظام و ساختار خلقت چنین کرده است برای آنکه نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم.

ما اصلا فیزیک غیراسلامی نداریم، ما شیمی غیراسلامی نداریم، ما در خلقت بحث می کنیم. همین ها را قرآن مطرح کرده؛ مگر ما ریاضی غیراسلامی داریم؟! منتها دیگران آمدند این هوالاول را برداشتند، این هوالاخر را برداشتند، خلقت را به طبیعت تبدیل کردند، علم را سکولار کردند! گفتند: مگر ریاضی اسلامی و غیر اسلامی است؟! می گوئیم: خیر؛ شما آمدید، اوضاع را به هم زدید. ما اصلا غیراسلامی نداریم. مگر قرآن اینها را مطرح نکرده؟! مگر می شود ما شیمی غیراسلامی داشته باشیم، زمین شناسی غیراسلامی داشته باشیم؟! زمین طبیعت است یا خلقت است؟

 

 ضرورت بهره برداری معارف اسلامی دربارا علوم گوناگون

مگر می شود دریاشناسی غیراسلامی داشته باشیم؟! دریاشناسی فقط اسلامی است. خدا اینچنین کرده، خدا آفریده برای فلان منظور. فرمود: ما این دریا را خلق کردیم، کشتی رانی بکنید، از ماهی اش استفاده بکنید، برای فلان منظور. همانطوری که در راهنمائی و رانندگی مسئولان محترم و کارشناسان ورزیده باخبرند که چند اتومبیل از این جاده گذشت، چرخ هایشان چه بود، با چه سرعت رفتند، با چه ترمز رفتند، سبقت گرفتند یا نه؛ هما اینها را ذات اقدس اله دربارا ماهی هائی که در دریا هستند، بررسی می کند.

بیان نورانی علی بن ابیطالب(ع) این است که: یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات و معاصی العباد فی الخلوات و اختلاف النینان فی البحار الغامرات(۳). (نینان) جمع (نون) است، «نون» یعنی ماهی؛ «اختلاف» یعنی رفت و آمد. خدا می داند در این منطقه چند تا ماهی آمدند، چند تا بزرگ بودند، چند تا کوچک بودند، کدام یک از اینها به سرعت رفت، کدام یک از اینها به کندی رفت، کدام یک سبقت گرفت؛ هما اینها را می شود با درس یاد گرفت و خواند و فرا گرفت!

 

 نگاه طبیعی علوم به پدیده های هستی، لاشه ای از دانش حقیقی

همانطوری که آن متخصص راهنمائی و رانندگی می تواند بفهمد اتومبیل ها، کدام سبقت گرفتند، کدام نگرفتند؛ یک دریاشناس، یک ماهی شناس ورزیده، هم می تواند یاد بگیرد؛ لکن با چتر هو الاول والاخر منتها بیگانه آمد، این مثلث را برداشت، لاشا دانش را به دانشگاهها داد! لذا اینها می گویند: مگر فیزیک می شود اسلامی و غیراسلامی باشد! یعنی بال هوالاول را برداشت، کی کرد؛ بال هوالاخر را برداشت که برای چی کرد؛ این خلقت را هم به طبیعت تبدیل کرد و این لاشا دانش است! لاشا دانش هم در دبیرستان است، هم در دانشگاه. با لاشا دانش که کسی رشد نمی کند!

شما مسئولان محترم پرورشی خیلی باید تلاش کنید تا اینها را نماز خوان بار بیاورید!! پرورش شما در کنار تعلیم است؛ نه تربیت با تعلیم آمیخته است! اما در حوزه های علمی تعلیم با تربیت آمیخته است. خدا چنین گفت، خدا چنین کرد، خدا چنین می خواهد؛ علم است، منتها معلوم است کی گفته، برای چی گفته؛ سخن از خلقت است، نه سخن از طبیعت!

 

ضرورت به یادگیری دانش اسلامی

اگر آموزش و پرورش به همراه دانشگاه و دانشگاه به همراه آموزش و پرورش این مسیر تعلیم و تربیت را محققانه به صورت علوم اسلامی دربیاورند، دیگر لازم نیست ما به کسی بگوئیم کلاس دختر و پسر از هم جدا باشد! مگر در حوزا علمیه، جامعه الزهراء نیست؛ طلبه ها نیستند؟ مگر اینها با همند؟ مگر کسی به اینها می گوید دختر و پسر یک جا ننشینند؟ مگر به طلبه ها کسی می گوید: شما در شب ها برخیز، نماز شب بخوان، استادت را دعا بکن؟! این خودش برمی خیزد. مگر کسی به طلبه می گوید جلوی استادت بیخود ننشین، بگذار اول او بنشیند، هر جا دیدی سلام بکن، نام او را به احترام ببر؛ در بیداری و خواب به احترام او، در زندگی و مرگ او به احترام او؛ او چه زنده باشد، چه مرده باشد به یاد او طلب مغفرت بکن؛ مگر اینها را کسی به طلبه ها می گوید؟! یا متن درس محصولش این است؟

اگر طبیعت به خلقت تبدیل بشود، درس دانشگاهها و آموزش و پرورش، اگر از حوزه های علمی قوی تر نباشد، کار حوزه های علمی را می کند. در آن صورت اگر در حوزه های علمی بگویند: خدا چنین گفت، در دانشگاه و آموزش و پرورش خواهند گفت: خدا چنین کرد. اگر فیزیک و شیمی و ریاضی و سپهرشناسی و دریاشناسی هست؛ خدا چنین کرد، خدا چنین می کند، خدا چنین می خواهد؛ در نتیجه کتابها عالمانه و مربیانه تدریس می شود.

این اساس کار است که نظام اسلامی ان شاءالله باید به این سمت حرکت کند؛ در طی دو دهه سخن از اسلامی شدن دانشگاه است، راه حل این است. نه اینکه کلاس دختر و پسر را جدا بکنیم! بله، آن خیلی خوب است؛ آن مسلمان تربیت کردن است، نه اسلامی شدن دانشگاه! شما می خواهید آموزش و پرورش اسلامی داشته باشید، یا بچه های مسلمان تربیت کنید؟! بچه ها را مسلمان به بار بیاورید، بسیار خوب است؛ اما این، بخشی از راه است. اساس راه آن است که علوم تان اسلامی باشد.

بیان نورانی حضرت امیر(ع) این است که: اینها خیال کردند که انسان مثل علف هرز و خودروست، خود درآمده! دریا خودروست، صحرا خودروست، راه کهکشانها خودروست، این آسمانها و ستاره های محیرالعقول خودروست، پیدایش و پرورش انسان خودروست! هل یکون زرع بلازارع، او بناء بلابان(۴). مگر می شود بگوئیم این راه کهکشان مثل علف هرز خودرو است؟! تا سخن از طبیعت است، همین فکر است. پس کسی تربیتی حرف بزند، سکولار فکر کند؛ توفیقش بسیار کم است. خیلی موفق بشود، این است که بچه ای تربیت کند، مسلمان! اما علومش، علوم اسلامی نیست.

اگر ان شاءالله دانشگاهها این لاشا دانش را با این بال هوالاول و الآخر هماهنگ کردند، یک. طبیعت را به خلقت تبدیل کردند، دو. این مثلث را به متون درسی دادند، سه. این دروس پرواز کرد، چهار؛ در آن صورت دانشگاه به عنوان اشراف و سایه افکنی، می تواند مواد علمی آموزش و پرورش را هم تامین کند. که امیدوارم ان شاءالله به این سمت و سو حرکت کنیم تا ان شاءالله رحمان پرورش ما و تربیت ما عین تعلیم ما و تعلیم ما عین تربیت ما باشد.